anti boy-part33
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, توسط sara

فردا:

سارا:ااااااااااااااااااااااااه چرا باید بعد از 4 ماه همین فرداش بریم

مدرسه؟؟؟اخه انصافههههههه....من مغزمو 4 ماهه کار ننداختم

حالا یه دفعه ای بخوام کارش بندازم موتورش میسوزه.....

و خودمو با یونیفرم انداختم رو مبل و چشمامو بستم تا یه چرت

یه ربعه بزنم تا ون بیاد دنبالمون......

یه ربع بعد:

ملینا:سسسسسسسسسسسسسسارا پاشو....

سارا:ها؟چی شد؟ون اومده..باید بریم پایین؟؟؟!!!

ملینا:پ ن پ...پاشو کفشتو بپوش.........

ون:

هممون با جنازه تفاوتی نداشتیم..مثله مرده ها تو خواب عمقی

فرو رفتیم.......که با ترمز نا گهانی  ون از رو صندلیامون به طرف

جلو پرت شدیم....

کژال:اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ...

شکیبا:وووووووووووووووووووووووووووووایی....

گلنار:دستم زیر شماها پرسیددددددددددد...

ملینا:سارینا از رو من پاشووووووووووووووو....

زی زی:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.....

صدف:ستوووووووووووووووووووووووووون فقراتممممممممم...

سارا:اااااااااااااااااااااااااای بابا جا خشک کردین همتون رومن ...

پاشید نفسم بالا نمیاددددددددددددددددد....

وقتی داشتیم از ون پیاده میشدیم..هممون یه چش غره حسابی

بهش رفتیم.....

....سر کلاس منتظر معلم بودیم که ناظممون وارد کلاس شد و یه

لبخند شیطانی زد و با لحن مرموزی گفت:هاهاهاها امروز یه

امتحان تعیین سطح دارید......(هه ما هم داشتیم...ناظمه پرو)

همه:خوب که چی؟

 صورتش از حالت مرموز به حالت تعجب دراومد و با لحنی ناباورانه گفت:ی..یعنی اگه نمرتون کم شه اصلا براتون مهم نیست...!!!!

همه:نه.....

ایندفعه حالت صورتش به عصابانیت تغییر کرد و با طلبکارانه ای گفت:هه اینم کلاسه دارید..خوبه همه معدلای بالا تو این کلاسین

ولی اصلا نمراتتون براتون مهم نیست.....اولی های پارسال وقتی بهشون این خبر رو دادیم...رنگ از صورتشون پرید..اون وقت شما انگار نه انگار...

سارا:هاهاها دوره زمونه عوض شده اقای مککری....چرا خودمونو برا یه نمره بی ارزش ناراحت کنیم...؟

ناظم:به به میبینم انتی بویای کلاس برگشتن..!سفر خوب بود؟؟؟

سارا:جاتون خالی بود....

ملینا:اوه اوه عجب بو سوختگی میاد....یکی حسابی داره اتیش

میگیره......

با لحتی سرد در جوابمون گفت: امیدوارم که برگشتتون رو به دفتر خبر داده باشین وگرنه توبیخ میشید.....

سارا:هه هه خیلی عقبید..دیروز مدیر برنامه هامون خبر رو به

خانم هانگ خبر داده....

سارینا:به نظرتون روش توبیخ برا ما دربیرستانیا دیگه یکم...بچگونه نیست....هه مثلا ما الان دوره دبیرستان هستیم...

همون موقع معلم وارد کلاس شد...امروز کلاس فوق برنامه فیزیک داشتیم که معلمش یه دختر24ساله امریکایی بود....

به احترامش بلند شدیم.....ناظم با حرص دفترچه سوالا با برگه

های تست رو به دستش داد و یه نیگا وحشتناک بهمون کردو رفت...

جیز:خوب شروع میکنیم...ارمان بیا برگه هارو پخش کن...ارما

نیمکت ته کلاس غربی رو به پنجره کنار دانیل مینشست....به طرف معلم جیز رفت و برگه ها و پاسخ نامه هارو گرفت و شروع به پخش کردن کرد وقتی به نیمکت منو کژال رسید اروم گفت..

ارمان:برسونید...

سارا:هه منم میخواستم همینو بهت بگم......

امتحان شروع شد و جیز پشت میزش نشست و هندزفری شو تو گوشش کرد به خواندن کتاب....اولا امتحان اروم با هم حرف میزدیم..

دانیل:سوااااااااااااااااال 3...

سارا:کژال سوال3...

کژال:میشه گزینه4...

سارا:پیس پیس...4...

15دقیقه بعد:

سرجام ایستاده بودم و جوابارو با صدای نسبتا ارومی با کل کلاس چک میکردیم...نزدیکا زنگ بود که همه برگه هارو دادیم و

از کلاس بیرون رفتیم....بچه های کلاسa1 هم بودن که با اضطراب...داشتن جوابارو با هم چک میکردن و بعضیا هم گریه میکردن..

دانیل:وووووووووووووووایی عالی بود تاحالا تو عمرم اینجوری تقلب نکرده بودم...

سارا:هه هه حالا که کردی پس دردت چیه؟

--------------------------------------------------------------------

کمپانی:

وویی:هااااااااا چیه کپکتون خروس میخونه....

سارا:هه اینو از کی یاد گرفتیم....

وویی:از ملینا.....

--------------------------------------------------------------------

سالن رقصU KISS :

سوهیون:دونگهو بشین...سرم گیج رفت از بس چپ راست رفتی....

دونگهو:..................

سوهیون:دونگهو جان بشین..........

دونگهو:.....................

سوهیون:دووووووووووووووووووونگهو ی بزغاله بتمرگ......

دونگهو:اااااااااااااااااااااااااا چرا داد میزنی...خو اروم تر بگو...

سوهیون:این همه با زبان عاطفی دارم میگم بتمرگ بعد میگی چرا داد میزنی..؟؟؟؟

دونگهو:اااااااااااااااااااااااااااااااه حوصلم سر رفته...میخوام برم بگردم.....

ایلای:خو بیا بریم پارک...قدم بزنیم.....

دونگهو:نه با تو حال نمیده.....

کیسوپ:با من؟

دونگهو:اون چشا باباغوریتو ببند شبیه وزق میشی(جججججججیغ دونگهو هلاکت میکنم یه بار دیگه به کیسوپ بگی وزق)

کیسوپ:

کوین:با من چه طور؟؟؟؟       دونگهو:نه.......ااااااااااااه اصلا هیچ کدوم...

هون:با سارا خوبه؟؟؟!!

دونگهو:اره

هون:درد..........

--------------------------------------------------------------------

سارا:جینگیلی جینگیلی پرنده.....

زی زی:اهه از صبح یا توهم میزنی پرنده ای یا این شعر مزخرف رو میخونی....

سارا:ااااااااااااااااااااااااوی به پرنده توهین نکناااااااااااااااااااااا...

صدف :اهه اهه این چرا مغزش معیوب شده....

گلنار:منم اگه با مخ میرفتم تو دیوار بعد بیهوش میشدم..همین طور میشدم....

سارا:پرندههههههههههههههههههه

شکیبا:اهه اهه اهه دیوونه شدم از دستش......

همون موقع یه نفر با استتار  پرید توسالن.....


نظرات شما عزیزان:

شیدا
ساعت22:29---19 آذر 1391
هههههه خیلی قسمت دوم باحال بود ایییییی سارا به کیسوپ نگو وزق میکشمت ها ههههههپاسخ:هه هه هه من نگفتم دونگهو گفت....

سارا
ساعت21:46---19 آذر 1391
هه هه هه خوب امتحان میدینا! ما که معلمامون خیلی گیر میدن ما فقط تو چهار گزینه‌ای ها راحت میتونیم تقلب کنیم.گزینه‌ ی یک= خیلی آسونه،گزینه ی دو =آسونه ،گزینه ی سه = سخته، گزینه چهار = خیلی سخته حالا اگه تقلب بخوای میگی: خانوم سوال ۶ غلطه! هر کی هم جوابو بلد باشه میگه نخیرم آسونه! اینطوری روح معلمم خبردار نمی‌شه. ما که نصف امتحانامون تستین

میسی ادامه دادی عزیزم فردا دوباره میام از بس بیکارمپاسخ:هه هه هه کار ما از این کارا گذشته اینقدر معلمه رو سوال جوابش میکنیم تا جواب از دهنش در میره..... هه هه منم بیکارم.....اااااااااااااااخ بار الهی ما چقدر بیکاریم...


پریسا
ساعت21:07---19 آذر 1391
بغل دستیم وجلوییم برگه یکی از زرنگ ترین بچه های کلاس رو برداشتن شروع کردن بزدن بعد از امتحان فهمیدن که خود طرف هم عشقی زده بود قیافه هاشون دیدنی شده بود پاسخ:هه هه هه هه هه هاهاهاها یوهویوهو من از رو مخ کلاسمون کپ زدم.....مطمئنا یه رتبه میارم...

پریسا
ساعت21:04---19 آذر 1391
زود قسمت بعد رو بذار این قسمت هم سوپر عالی بود دلش هم بخواهد با ایلای وکوین بره

اخییییییی دنییل پاسخ:هه هه هه باشه امروز بیکارم دیشب رو درسام خوابم برده بود اره اخخخخخخخخخخخخخخی دنیلللللللل


پریسا
ساعت20:59---19 آذر 1391
هههه من یک ربع مونده به اخر امتحان رفتم مدرسه بعد خیلی شیک روگرفتم از روش زدم

معلم هم سرکلاس بود
پاسخ:افرین افرین.....هه هه ما که به معلم گفتیم بیا فیزیکارو جواب بده..اونم گفت همین طور گله ای روش بفکرید.....اخرم جوابا در نیومد...


سارا
ساعت20:45---19 آذر 1391
من بعد از اینکه داستانو از اول خوندم دارم یه نظر میدم سارا جون داستانت جالبه بیشتر قسمتها هم خیلی خنده دارن ولی این قسمت چرا اینقد کم بود؟؟ ولی باحال بود منتظر قسمت بعدما زود بذار زیاد بذار(وای من چقد کم توقعم)پاسخ:سلااااااااااااااااااااااااااااام سارا ...هه هه هم اسمیم.....الان درستش کردم زیاد شده...... ممنون.......

شیدا
ساعت18:57---19 آذر 1391
هههههه عالی بود عالیییییی ولی کم بود پاسخ:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااا گریه نکن...هه هه هه هه الان میزارم....

شیدا
ساعت18:54---19 آذر 1391
همون چور که گفتم کلاس ماهم همین بود چهارتا معلم تو کلاس بودن اما مثلا به روخودشون نمی اوردن که داریم تقلب میکنیم خیلی باحال بود برم داستان بخونم هههههه
پاسخ:هه هه هه چی میشد همه مراقبا همین طور بیخیال بودن و میزاشتن بچه ها کار خودشونو بکنن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: