anti boy-part15
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, توسط sara

ساعت4 بود که به خونه رسیدیم یه دوشه 10 دقیقه ای گرفتم...

و بعد کمی استراحت کردم...

گلنار:سارااااااااا..خرس قطبییی...پیکاسو جونم...پاشو..

پاشو....من حوصلم سر رفته...پاشو باهم بازی کنیم...

سارا:ها؟چه بازی؟

گلنار:نمیدونم...همه دارن چرت میزنن...حوصلم سر رفته...

از جام بلند شدم و از پله های تخت پایین اومدم یه کش و قوصی

به بدنم دادم و به ساعت مچیم نگاهی انداختم..ساعت5:15ب.ظ

بود...با گلنار به حال رفتیم...

سارا:بیا فیلم ببینیم....سارینا یه فیلم جدید خریده بود...

گلنار:باشه...

به طرف کابینتا رفتم و در یکیشونو باز کردم....و یه چیپس گوجه

برداشتم از تو یخچالم دو تا سودا برداشتم و با یه پرش خودمو رو مبل روبه روی تی وی انداختم....

گلنار:امروز میری بیرون؟

سارا:اره داریم میریم سینما...!تو هم میای؟

گلنار:اره....

ساعت 10 دقیقه به 8 اماده شدیم و تو محوطه ول بودیم که یه

ماشین بوق بوق کرد...دقت که کردیم کیسوپ بود به طرف

ماشین رفتم و درو باز کردم و سوار شدیم...تو ماشین کیسوپ..

ایلای جلو...منو گلی و دونگهو عقب بودیم.....

............................

خوب ببخشید کم بود...داره چشمام در میاد ساعت یه ربع به3

نصفه شبه....شب بخیر.....نظر یادتون نره...


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت15:00---14 آذر 1391
میدونم چه حسی داری منم نصفه شب ها مییام نت برا داستان نوشتن



پاسخ:هه هه هه هه .....هم حس خوبه..هم بد...البته به زمان بستگی داره...


شیدا
ساعت16:17---7 آذر 1391
مگه مجبوری ساعت یک ربع به سه داستان میزاری هههه ممنون عالی بودپاسخ:هه هه بیکار بودم...گفتم بزارم..

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: