anti boy-part14
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, توسط sara

رن:هههههههههههی سارا چرا جواب نمیدی؟؟؟

سارا:ها؟اها؟ نه؟تو چی کا کردی؟من چه شکلی 3روزو 2 شب

غیب شم؟

رن:خب مرخصی بگیر.....

سارا:حالا یه کاریش میکنم....راستی تو معروفی اگه ازت عکس

بگیرن؟

رن:یه کاریش میکنم...خو حالا من گشنم الانم 2 ظهره....بیا بریم

دوستیمونو جشن بگیریم.....

سارا:کجا بریم....فقط 1-کره ای2-چینی3-ژاپنی..و نمونه هایی

از اینها نباشه.....

رن:باشه بیا بریم رستوران فرانسوی ماله یکی از دوستامه یعنی

باباش.....

سارا:باشه.....

و شروع کردم به راه رفتن جلوتر از رن..

رن: اهم..اهم

سرجام ایستادم و منتظر شدم تا خودشو بهم برسونه...

رن:خوب طبق چیزایی که تو فیلما یاد گرفتم الان باید دست همو

بگیریم...(عووووووووووووق)

سارا:دوست محترم من از این لوس بازیا خوشم نمیاد..از الان

بگم......

رن:اصلاح کن د..و..س..ت..پ..س...ر...حالا تکرار کن...

سرمو تکون دادم و به راهم ادامه دادم...خودشو با دو بهم

رسوند و دستشو انداخت دور گردنم....دستشو انداختم و شروع

کردم دویدن...یه تاکسی گرفتیم و رن ادرس رو داد و حرکت کرد..

...............رستوران:

گارسون:چی میل دارین؟

سارا:غذای مخصوص سراشپز...

رن:منم همین طور....

گارسون:نوشیدنی؟

سارا:اب پرتقال.....

رن:شام پ...

سارا:برا ایشونم اب پرتقال..

گارسون:بله... و از اونجا رفت..

سارا:تو چند سالته؟؟؟؟

رن:17.....

سارا:هنوز سنت برا خوردن نوشیدنی زوده...خوب من میرم

دستمو میشورم عرق کرد از بس هوا گرمه...

و به سمته توالت زنانه رفتم.....

دستم رو شستم و داشتم خشک میکردم که گوشیم زنگ خورد

شماره نااشنا بود...

سارا:بله...

دونگهو:سلاااااااااااااام سارا منم دونگ...

سارا:ااااااااااااااااااا سلام خوبی؟ خوشی؟چه خبر یادی از ما

کردی؟؟؟

که یدفعه(دفت کردین من به این کلمه علاقه خاصی دارم)یه

نفر گوشیرو ازش گرفت..

لونا:الو سلام میای امشب بریم سینما...؟؟؟؟

سارا:ااااااااااااممممم کیا هستن؟؟؟؟

لونا:من ...خودت...دونگ....هایونگ(صداشو کمی پایین اورد)کنه.

وامبر و سولی ....ایلای...کیسئوپ

سارا:اها باشه میام...

لونا:8 میایم دنبالت..بای

سارا:خودافظ...

موبال رو تو جیبم گزاشتم و به طرف میز برگشتم...

رن:خیلی طول دادیااااااااااااااااااا....

سارا:داشتم با تلفن حرف میزدم....خوب باید یه چیزایی رو همین

الان بگم:

1-کسی نباید بفهمه...سوتی نده....

2-تو جمع اگه همو دیدیم انگار نه انگار همو میشناسیم..

3-بیرون رفتنو با کی گشتنمون هم اصلا  به هم ربط نداره.....

رن:بگو اصلا کاریت نداشته باشم.....

سارا:یه چیزی تو همین مایه ها(با این قوانین اینا حتما به هم

میزنن ولی نمیدونما..شایدم نزنن)

سفارشمون رو اوردن و شروع به خوردن کردیم...بعدش هم رن

حساب کرد و هر کی راهه خودشو رفت...


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت14:57---14 آذر 1391
منم رن موخواهم



عالی بود


پریسا
ساعت14:54---14 آذر 1391
منم رن موخواهمپاسخ:هه هه قرار شده برا شیدا برم کره بندازمش تو گونی بیارمش......میسی

شیدا
ساعت16:14---7 آذر 1391
بابا چه دوست پسر باحالی ههههه ممنونپاسخ:کاش از اینا نصیبمون میشد ولی حیفه توهم...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: