anti boy-part13-1
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ یک شنبه 4 آذر 1391برچسب:, توسط sara

سارا:هه...هیچکی...حتی به مخمم خطور نمیکرد..

رن:به نظرت تو مسابقه میبریم؟؟؟

سارا:کدوم مسابقه؟؟؟

رن:بهترین زوج.....

سارا:نمیدونم.....

رن:اگه برنده شیم....چی میشه..؟؟؟؟

سارا:هیچی بهمون یه جایزه میدن....

رن:به نظر همه ما به هم میایم....اااااااااام..میای

زیییییییینگ..زینننننننننننگ...

سارا:اااااااااااا  یه دقیقه ببخشید...و گوشیرو جواب دادم...

سارا:الو

کژال:درررررررررررررررررررررررررررررررد کدوم گوری هستم...

سارا:بااااااااا....(و یه نگاهی به رن انداختم که با تعجب بهم نگاه

میکرد)

گوشیرو از دستم گرفت و شروع کرد به صحبت کردن..

رن:سلام مینکی هستم دوسپسر سارا نگران نباشین اون با منه.

گوشیرو ازش گرفتم...

سارا:ااااااااااااااااااا حرفه چرت میزنه...خوب میگفتم شهربازیم..

کژال:اون کیه؟؟؟؟؟؟؟

سارا:یه رقیب تو پیکو داشتم !!!اونه

کژال:اها

سارا:نگرانم شدینننن...

کژال:برو بابا خوش خیال...میخواستیم بفرستیمت بری سوپر و

اشغالارو بندازی....

سارا:بهتر که نیستم بسوزید...خودافظ..

کژال:هه خودافظ برو با دوسپسر خیالیت حال کن...و  قطع کرد...

سارا:هههههههههههههههی چرا اینجوری گفتی؟؟؟؟

رن:(دوستان نمیدونم اشتباهه یا درست به بزرگی خودتون

ببخشید)نَزر کردم اگه بردیم با هم دوس شیم....

سارا:ااااااااااا بعد یه موقع از منم چیزی نپرسیا.....

رن:خوب من تاحالا دوست دخ...تر نداشتم...دلم میخواد بدونم

دوس دخ...تر داشتن چه جوریه.....

سارا:منم تاحالا دوست پ..سر نداشتم....مگه ادم باید همه چیز

رو امتحان کنه.....!!

رن:خو مخفی دوس میشیم بعدا به هم میزنیم......

قیافه ی متفکری به خودم گرفتم و بعد از 2 دقیقه گفتم:باشه..

رن:چیییییییییییییییییییییی؟

سارا:پیچ پیچی....

رن:پس تو الان دیگه دوس دخ...ترمی.....

سارا:نه عزیز اگه مسابقه رو بردیم...

رن:ضد حال......

بطری اب معدنی رو از تو کیفم دراوردم و یکم ازش رو نوشیدم...

رن:منم تشنمه...به منم بده...

و بطری اب رو ازم گرفت و کمی ازش خورد....

سارا:هههههههی اون دهنیه من بود...

رن:مهم نیست...ادم میتونه دهنی دوس تخترشو بخوره(عوق)

سارا:خیلی مطمئنی که میبریم...

رن:اره...

سارا:ههه من که مطمئن نیستم....

دوباره یکی از پایین داد زد:چرخ وفلک درررست شد....

و شروع به حرکت کرد...

سارا:خدارو شکر اگه یکم دیگه این بالا میموندم دیوونه میشدم...

از چرخ وفلک پیاده شدیم به سمت محل مسابقه رفتیم..مردم

داستن رو عکسا برچسب میزدن...رن دوتا برچسب گرفت و هردو

رو  رو عکس خودمون چسبوند...

رن:ببین بیشترین برچسب رو ما داریم پس میبریم...

صدای بلندگو به صدا در اومد:خخخخخخوب رای گیری به پایان

رسید...و حااااااااااااااااااااااااااااالا نتیجه ی رای ها...

خخخخخخخخخوب عکس شماره7 برنده مسابقه هست....

و عکس رو صفحه مانیتور نمایش داد...

بلندگو:ما از این زوج خوشبخت..در خواست میکنیم و به اتاق

حفاظت بیان....

رن با خوشحالی دستمو گرفت و شروع به دویدن کرد ومنم دنبال

خودش برد....به در اتاق حفاظت که رسیدیم رن ایستاد....

اول یه نفس بلند کشیدیم و بعد  رن در زد و با اجازه وارد شدیم..

مرد:بفرمایید بشینید....

با اجازه مرد رو مبل های دونفره نشستیم..و منتظر شدیم تا

شروع به حرف زدن کنه....

مرد:خوب شما برنده ی یه سفره دو نفره به جزیره جیجو با هتل

4ستاره به خرج ما برنده شدین....

رن:واااااااااااااااااااااااااو...این خیلی خوبه و بعد به من نگاه کرد...

سارا:ها؟

رن:چند روزه؟

مرد:3روز  و 2 شب....

رن:کی؟

مرد:پنجشنبه شب حرکت میکنید و یک شنبه شب برمیگردید....

رن:خوبه....

مرد:شمارتون لطفا...

تمام کارهای لازم رو رن انجام داد و من تمام مدت تو هنگ بودم...

...................تو پارک:

رن:میگما من گشنمه....

سارا:.....................

رن:بریم رستوران؟

سارا:.....................

 


نظرات شما عزیزان:

شیدا
ساعت16:10---7 آذر 1391
واییییییییییی عال بود خیلیییییییییی قشنگ بودپاسخ:بوس

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: