anti boy-part13
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ شنبه 4 آذر 1391برچسب:, توسط sara

سارا:پس چرا سوار نمیشدی؟؟؟؟؟؟؟؟....داشتی استخاره

میکردی..؟؟!!

رن:نخیر تو جمعیت غرف شدم....میگما باهاش دوست میشدی...

مردتر از من بود....

سارا:ساکت راه افتاد...

ترن راه افتاد و چندتا ادمه جلف از همون اول شروع کردن به جیغ

زدن.....از ترن پیاده شدیم و به طرف توالت ها پناه بردیم....

سارا:میگما همه فکر میکنن تو دختری پس بیا بریم توالت زنانه؟

رن:برو بابا....

سارا:جان من خیلی خنده دار میشه...وکشون کشون بردمش..

توالت زنانه:

رن:الان اومدیم اینجا چیکار کنیم...

سارا:خوب من میخوام یه ابی به صورتم بزنم...چون خیلی عرق

کردم....بهتره تو هم بزنی هوا گرمه....

و شیر اب رو باز کردم......صورتم رو شستم و بعد با دستمال

خشک کردم...به طرف رن که برگشتم دیدم داره به روبه روش

نگاه میکنه و شکلک در میاره...به روبه روم نگاه کردم که اینه بود

اما یه دفعه شکلم به صورت یه شخصیت کارتونی در اومد(هه

این اینه رو تو توالت های یه مرکز خرید تو ژاپن گزاشتن)

اول یکم هنگ کردم اما بعدش  تقلید از رن شروع به مسخره

بازی کردم که یه زنه یدفعه وارد توالت شد و یه نگاه بد بهمون

کرد.... ما هم از رو نرفتیم و به کارمون ادامه دادیم...بالاخره بعد

از کلی مسخره بازی از توالت بیرون اومدیم...

رن:من میخوام برم چرخ و فلک...

سارا:من تشنمه میرم یه اب بگیرم...

رن:منم میرم 2تا بلیط بگیرم....

رفتم سمت یکی از دست فروشا و یه اب معدنی گرفتم و بعد

 به طرف  صف چرخ و فلک رفتم که رن برا هردومون جا گرفته بود

تو صف بودیم که یه نفر اومد گفت..

مرد:ووووووووااااااااااااااووووو شما چه زوج باحالی هستین....

سارا:اما ما....

مرد:بزارید ازتون یه عکس بگیرم...مطمئنم تو مسابقه بهترین

زوج اول میشین...پسرم لطفا دستتو بنداز دور کمر دوست

د..خ..ترت.....

سارا:ما زوج نیستیم...

مرد:مهم نیست....زود باش پسرم....

رن کمی به سارا نزدیک شد و دستشو با فاصله دور کمر سارا

حلقه کرد..

مرد:قشنگ بغلش کن...اینطوری همه میفهمن...

و اومد نزدیک و قشنگ منو رن رو چسبوند به هم و بعد رفت عقب

وچندتا عکس گرفت...

مرد:ووواااااااو شما خیلی به هم میاین....چرا با هم دوست

نمیشین؟؟؟

سارا:عجبا.....امروز هزار نفر اینو میگن....

مرد:عکس رو اون برد هست میتونید بیاید نظر بدید...و از اونجا

دور شد...همون موقع نوبتمون شد و سوار شدیم(از این مدل

اتاقکیا بود..هیچکی نمیتونست ببینتت)

چرخ و فلک یه دور اول رو چرخید اما چرخ دوم که واگنمو بالا قرار

داشت یدفعه ایستاد....

سارا:فک کنم خراب شد...

رن:مگه فیلمه....

که یه نفر از اون پایین داد زد:چرخ و فلک خراب شده..اما اصلا

نگران نباشید الان درست میشه(هه اون دفعه با پسر خالم سوار

شدیم...اونم از ارتفاع میترسید بعد این چرخ و فلکه اون بالا گیر

میکنه..اینم شروع میکنه به گریه کردن...)

سارا:دیدی گفتم...

رن:زبونت شوره ها...

سارا:اون چشه که شوره...

رن:خوب حالا چیکا کنیم...

سارا:بشین منو نیگا کن...خو چمیدونم....

رن:هه 2 سال با هم تو پیکو در حاله جنگ بودیم...اما کی فکرشو

میکرد یه روز  باهم  اینجا گیر بیوفتیم؟....


نظرات شما عزیزان:

شیدا
ساعت12:28---9 آذر 1391
اره عسیسم همه رو خوندمپاسخ::)

شیدا
ساعت15:38---8 آذر 1391
وایییییییییی بازم هووووو ای خدااااااا
پاسخ:هه هه....قسمت جدیدارو خوندی؟


شیدا
ساعت16:05---7 آذر 1391
ههههههه خیلی قشنگ بود من خیلی رن رودوست دارم عالی بودپاسخ:هی هی هوهو هاها پریسا یه هوو دیگه هم پیدا شد..پریسا جونم به جمع هوو ها خوش اومدی...

mina
ساعت0:15---5 آذر 1391
من از این رن اصلا خوشم نمیاد

خوب بود عزیز مخصوصا قسمت دستشوییپاسخ:هه هه نهههههههههههههههه دلت میاد رن نازه.... هه کاش یدونه از اون اینه ها هم تو ایران بزنن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: