U kiss stories part 24
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ شنبه 4 آذر 1391برچسب:U kiss stories part 24, توسط mina

خوب از این جا به بعدشو نمیگم میدونید

................................................................................................................................................................

تو ماشین نشسته بودیم ساکت

من:کدوم دیسکو میریم؟؟؟

دونگهو:ا.....نمیدنم زنگ زدم به چان اون دیسکو های سئولو خوب میشناسه

من:چان؟؟؟کیه؟؟

دونگهو:همون پسری که دفعه پیش رفتیم دیسکو دیدیم دوست کیسوپه ولی با منم خوبه

من:اها یادم امد اونم خوانندس؟؟؟؟

دونگهو:اره عضو exo هست

من:واقعا خوشتیپه حتما خیلی دوست دختر داره

دونگهو:یاااااااااااااا....حواست باشه داری چی میگی اصلا خوشتیپ نبود بعدشم اون از ایناس که مثل لباس دوست دختر عوض میکنه

من:باشه تو بهترینی همیشه برا منی

دونگهو:دیگه از این حرفا نزنا......ناراحت میشم

ماشین یهو وایساد

دونگهو:رسیدیم .....وای این چان عجب جاهای بلده

من:قشنگه

از ماشین پیاده شدیم دونگهو دستمو گرفت

دونگهو:رفتیم تو سرتو بنداز پایین دستتم از تو دستم درنیار اونجا ببینن تنهایی پسرا جو گیر میشن

من:هی باشه من که گفتم فقط تو انقدر گیر نده حواسم هست

دونگهو:باشه

باهم رفتیم تو وارد که شدیم همه نگامون کردن مطمئن بودم منو نگاه نمیکردن چون فقط دخترا با چشای گشاد نگامون میکردن(بزنم بکشمشونااااااااااااااااااا)

من:فک کنم حرفایی که به من زدی رو باید برات تکرار کنم

دونگهو:چرا؟؟؟؟؟؟اها عادت میکنی

من:میخوام نکنم

رفتم یه گوشه نشستم

دونگهو:چرا نشستی پاشو

من:نمی خوام اصلا پاشو بریم

دونگهو:مینااااااا میدونم دردت چیه؟؟(جون من)قول میدم به هیچ کدومشون نگاه نکنم

من:قول؟؟

دونگهو:قول

بعد دستشو به طرفم دراز کرد

دستشو گرفتمو رفتیم وسط جمع

 داشتم اطرافمو نگاه میکردم همه تو حال هوای خودشون بودن چندتا زوجم داشتم هم دیگرو می...بو.سیدن

خندم گرفته بود اگه مامانم می فهمید امدم همچین جایی چی کار میکرد؟؟؟(معلومه پخ پخ)

که احساس کردم دو تا دست کمرمو گرفته

سرمو بالا اوردم دیدم دونگهو داشت منو به طرف خودش میکشید نمیخواستم جلوشو بگیرم رفتم جلو دستمو دور گردنش حلقه کردم بهم نزدیک شد و بو.سیدم احساس میکردم قلبم الان از جاش در میاد

یکم که رقصیدیم رفتیم و نشستیم

دونگهو:مینا من میرم یه ابی به صورتم بزنم بیام

من:باشه

بعد امد جلو و پیشونیمو بو.سید لبخندی بهش زدم

وقتی رفت نگاهی به اطرافم کردم نگام رو دوتا پسر خشک شد که داشتن منو نگاه میکردن

یکیشون به اون یکی یه چیزی گفت و به طرفم امد احساس خوبی نداشتم

پسره امد و جلو وایساد دستی رو گونم کشید

دستشو پش زدم من:داری چه غلطی میکنی؟؟؟

پسر:هی اروم تر من که کاریت ندارم فقط میخواستم ....

احساس کردم داره دستاشو دورم حلقه میکنه از جام بلند شدم سعی کردم ازش جدا بشم ولی خیلی محکم گرفته

بودم

من:ولم کن اشغال

پسر:چی میشه یکم مهریون تر باشی

من:ولم کن عوضی من دوست پسر دارم

پسر:همون پسره من که از اون خیلی بهترم

همون طور که سعی میکرد ببو.سدتم و منم سعی میکردم از دستش راحت بشم

که یهو دیدم پرت شد یه طرف هنوز تو شوک بودم سرمو بالا اوردم دیدم دونگهو (سوپرمن) داره با پسره دعوا میکنه

رفتم جلو که از هم جداشون کنم ولی نمی تونستم

دونگهو:عوضیه اشغال داشتی چه غلطی میکردی؟؟

من:دونگهو خواهش میکنم

بعد از کلی بزن بزن پسره با دوستش از دیسکو بیرون رفتن

منو دونگهو هم همون جا وایساده بودیم

من:نگاه کن داره از دماغت خون میاد

همونطور داشت منو نگاه میکرد تو چشمام خیره شده بود

من:چی شده؟؟

دستمو گرفت و از دیسکو بیرون امدیم

دم ماشین وایسادیم دوبار همون طور داشت نگام میکرد

امد نزدیک و بو.سیدم دستمو تو موهاش فرو بردم و همراهیش کردم

دونگهو:دوست  دارم

من :منم همینطور

سوار ماشین شدیم و به طرف مدرسه راه افتادیم تو راه یه کلمه هم حرف نزد ولی از چشاش عصبانیت موج میزد


وای تمام شد

سعی میکنم قسمت بعدو زود بزارم

اگه اشتباه داشت شرمنده اخه کیبوردم کلمه های فارسی رو نداره


بای


نظرات شما عزیزان:

شیدا
ساعت16:01---7 آذر 1391
بابا ایول حال کردم داستان یعنی این کوماووووو اونیییییپاسخ:هاها خوشحالم که باهاش حال کردی.....

sara
ساعت23:15---4 آذر 1391
saaaaaaaaaaaaaaalam

che khabar

hahahahahhahaha mamanet raft safar?

pas to chera narafti?

hehehehehehe man miram bekhunamپاسخ:برو عزیزم هی مسافرت کاری بود بهتر حالا منو مبینا(خواهر کوچیکم )تنهاییم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: