anti boy-part12
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ شنبه 4 آذر 1391برچسب:, توسط sara

که یدفعه....

که یدفعه دوتا دست دوره کمرم پیچید و از رو زمین بلندم کرد...

میخواستم جیغ بزنم که یکی از دستاشو باز کرد و رو دهنم

گزاشت...

سارا:اااا اوووو اییی بووووووووو(هه هه مثلا نمیتونه حرف بزنه)

مینکی:اااااااااااا بابا منم کشتی خودتو....

و بعد روی زمین گزاشتم...تا برگشتم طرفش هردومون تعجب

کردیم..

سارا و مینکی:تو؟

سارا:ااااااااااااااااااا دارم شاخ درمیارم....

مینکی:لازم نیست در بیاری چون داری....

سارا:پس هی میگی خوشکلم..خوشکلم..منظورت اینه..

(دیگه مینویسم رن)رن:دلتم بخواد...هه صورت به این ظریفی..

سارا:ااااااااااااوه خیلی یخی....احساس سرما میکنم...

رن:هه میخوای یکار کنم داغ کنی...

سارا:نخیر...زحمتت میشه.....خب بریم تو....

رن:چی چیو بریم تو میریم یه جا دیگه...

سارا:برو بابا.....و 2تا بلیط گرفتم و دستو گرفتم و به زور و

خودکشی بردمش تو....

رن:اااااااااااوف عجب زوری داره...خب حالا کجا بریم...

سارا:ااااااااااام.....مممممم....ننننننوم.....نمدونم....

رن:زحمت کشیدی....بریم جامپینگ.....

سارا:هه هه خوبه....

........................................

سارا:اااااااااااااااااااوغ حالم به هم خورد از بس بپر بپر کردم...

خوب حالا بریم ترن هوایی ......

رن:اااااااااااااای تازه جیغ جیغ کردیا حنجرت پاره نشد...

سارا:دیگ به دیگ میگه روت سیاه تو بیشتر از من جیغ زدی..

من رفتم بلیط بخرم...

دو تا بلیط خردیم و تو صف ایستادیم...

تو صف بودیم که حرفای دخترای پشت سریمونو شنیدیم...

رن:هی اینا چی میگن؟؟؟؟؟؟

هر دومون گوشامونو تیز کردیم تا ببینیم چی پچ پچ میکنن...

دختر:وااااااااااااااااااای دوست پ...سر...ش چقدر ضریفه....

خیلی به هم میان..

دختر2:اصلا هم بهم نمیان پسره بیشتر به من میاد....

دختر:هه هه داری حسودی میکنیا....

سارا:یا علی چه فکرایی درمورد ادم میکنن...

رن:دیدی من چقدر طرفدار دارم...همه میخوانم..

سارا:من نمیخوام....دخترررررره بیا بیا برا خود...

دستشو گزاشت جلو دهنم و تو گوشم اروم گفت:

هههههههههههی اروم باش اصلا باید از خدات باشه.....

سارا:ههو ها هوا....دستشو از جلو دهنم برداشتم...

سارا:اه تو تا یه چی میشه دستتو میزاری جلو دهن من...

رن:خیلی حرف میزنی بیا بریم نوبت ما هست...و دستمو گرفت

و کشید برد....

سارا:رن بدو بیا بریم صندلیای اول رو سوار شیم بیشتر حال میده

و زود رفتم رو  صندلیا ی اول نشستم و دستمو گزاشتم رو

صندلی کناری....همین طور منتظر رن بودم تا بیاد بشینه که یه

پسر  پرید تو نشست رو دستم....

سارا:اااااااااااااااااااااااااااای بزمجه بلند شو مگه نمیبینی جا گرفتم

پسر:اااااااااااااااا واسه دوست پسرت جا گرفتی....اگه منو اینجا

ببینه عصبانی میشه؟؟اشکال نداره اون باهات به هم زد خودم

باهات دوس میشم...(هه با گلی رفته بودیم رنجر پارک ارم...بعد

برا گلنار جا گرفته پسره پرو میاد رو دستم میشینه بعد همین

حرفارو میگه...اخرشم با زور منو گلنار بلندش میکنیم)

سارا:با زبان خوش بلند شو......

همون موقع رن اومد...

پسر:ااااااااااااا پس دوست پسرت اینه؟؟؟؟ااااوه این که شبیه

دختراست!!هه من مردونه ترم..(اوق)

سارا:گمشو برو دیگه به تو چه ؟....از جام بلند شدم و یقشو

گرفتم و بلندش کردم و پرتش کردم بیرون...بعد گوشه بلوز رن رو

گرفتم و کشیدمش تو.....و ترن راه افتاد.....

سارا:اااااااا پس چرا سوار نمیشدی؟؟؟؟داشتی استخاره

میکردی؟؟....


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت14:44---14 آذر 1391
سلام ببخشید دیر اومدم


عالیییییییییییییییی بود


رن به این نازی دلتم بخواهد پاسخ:سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام...ایی اونی دلم برات تنگولیده بود...کابوسو گذاشتی برم بخونم... اری اری...خیلی ناز بیدش....


شیدا
ساعت15:56---7 آذر 1391
ههههه خیلی باحال بود پاسخ:هه هه میسی شیدا جونم..دارم داستان جدید رو مینویسم...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: