anti boy-part10-1
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, توسط sara

سارا:هه هه مرسی....

.......................................................................

هایونگ:اوپا...اوپا...میای بریم تو پارک قدم بزنیم...

دونگهو:خستم...

هایونگ:اااااااااااااااااااا اوپا مگه بازی کردن هم خسته شدن داره...

دونگهو:اره...و چشماشو بست...

.......................................................................

لبتابم رو روشن کردم و رفتم تو سایت بازیای انلاین...داشتم پیکو بازی میکردم...

حریفم کره ای بود.. یه پسر بود همیشه با هم در حال جنگ بودیم....همیشه

مسابقات رو یه درمیون میون من میبردم یا اون...اسمش چوی مینکی بود...من با

اسم s.a.s وارد پیکو شده بودم(اهه اهه اهه 1ماه دیگه پیکورو میبندن)....

همیشه در حال دعوا بودیم...البته اخیرا رابطه امون بهتر شده بود...

چت پایین بازی:

اس.ای.اس:هه هه هه مزخرفه....

چوی مینکی:هه راست میگم میبرمت..تازه اگه منو ببینی عاشقم میشی..هزارتا

دختر از خداشونه منو ببینن....

اس.ای.اس:هی مینکی یعنی اینقدر خوشکلی....!

مینکی:اره....میخوای عکسامو برات بفرستم؟؟؟؟راستی تو الان کجا زندگی میکنی؟

اس.ای.اس:هه هه اعتماد به نفست تو حلقم..من کره ام..سئول..

مینکی:منو دست میندازی...بعدشم اعتماد به نفس نیست واقعیته...

اس.ای.اس:من واقعا کره هستم....

مینکی:هه پس بیا همو ببینیم....میخوام ببینم رقیبم چی شکلیه...حتما خیلی 

بیریختی...

اس.ای.اس:هر جور دلت میخواد فکر کن.....من کره رو نمیشناسم...

مینکی:شهربازی مرکزی....اونجا رو به هر کی بگی میشناسه...شمارتو بده

اس.ای.اس:***************

مینکی:اینم شماره ی منه رسیدی تک بزن...************

اس.ای.اس:هه کی؟

مینکی:فردا ساعت 10 صبح...

همون موقع میر اومد کنارم نشست....

اس.ای.اس:خوب من دیگه باید برم خدافظ...

و لبتابو بستم.....

میر:هه تو بازیای انلاین میکنی؟؟؟؟؟

سارا:اره..خیلی سرگرم کننده هست....من دارم میرم پاااااااارک کی میاد....

میر:مممممممن

دونگهو:منم میاااااااااام

هایونگ:اوپا تو که گفتی خسته ای....

دونگهو:استراحت کردم خستگیم رفع شد...

هایونگ :منم میام...

سارا:لونا تو نمیای؟؟

لونا:چرا میام

شکیبا:یه موقع از اعضا گروهت نپرس میان یا نمیان ها

سارا:میخوام نیاین....چون نمیخوام روزم خراب شه

سوهیون:شماها چرا اینقد باهم بدین..مگه همدیگرو دوست ندارین؟

انتی بوی:جییییییییییییییییییغ ما هم**جن**س**باز نیستیم

سوهیون:اااااااااااااااا منظورم از اون لحاظ نبود...منجرف هم که هستین

سارا:مدلمون اینطوریه

هایونگ:ااااااااااااااااا ولی ما خیلی با هم خوبیم...تازه اصلا دعوا هم نمیکنیم

ملینا:هه دعوا ما کارمون از این حرفا گذشته

کیسئوپ با تعجب:ی..یعنی همدیگرو میزنین

شکیبا:اری اری...تازه سارا رو نبین اینقدر ارومه اون دسته بزنش از هممون بیشتره

یه سیلی بهت بزنه تا اسمون هفتم میریو برمیگردی..دستش خیلی سنگینه

خودمو مظلوم کردمو وگفتم:به من میاد

انتی بوی:ارههههههههههههه

سارا:بیا منو بزنید


نظرات شما عزیزان:

شیدا
ساعت0:19---4 آذر 1391
منو با کیسوپ بیار نشد با ایلای خواهشپاسخ:باشه عزیزم....هه هه داستانه جدید در راهه....دارم روش کار میکنم

شیدا
ساعت23:20---2 آذر 1391
عالی بود عالی ببینم یه سوال منم تو داستان میاری خواهش عالییییییی بوددددددپاسخ:این یکی نمیشه....ولی داستان بعدی میارمت...فقط بگو با کی...هه اینجا دونگهو ازاده...

پریسا
ساعت20:25---2 آذر 1391
عزیزمممممممممممممممممممم من چوی مین کی(رن)رو خیلی دوست دارم عاشق اون صورت دخترونشم


ایولللللللللللللل


زود قسمت بعد رو بذار


عالییییییییییی بود
پاسخ:هه هه منم همین طور باشه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: