anti boy-part9
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط sara

فردا:

یه هفته دیگه باید برای مدرسه اماده میشدیم از قبل ثبت نام کرده بودیم برای مدرسه

بین المللی اسپریا های اسکول....قرار بود امروز برای یونیفرم و انتخاب کلاسا بریم...

هی خدا چقد نظام اموزشی خارج با ایران فرق داره....

همه اماده شدیم و  راننده رو خبر کردیم تا بیاد دنبالمون....

دبیرستان-اتاق مدیر:

مدیر:خوب این فرم کلاسا هست و برای یونیفرم هم خانم تین راهنماییتون میکنه...و به

پشت سرمون اشاره کرد...از جامون بلند شدیم و به طرف جایی که مدیر اشاره کرد

برگشتیم که تو چهارچوب در خانمی نسبتا مسن  با قدی بلند و کت دامن مشکی..رو

دیدیم...

مدیر:خانم تین مسئول بهداشت دانش اموزان هست...

تو دلم گفتم:هه مسئول بهداشت چه ربطی به راهنما کننده ما داره....

رختکن:

خانم تین:اااااااااااااااااااااا دامن ها واسه شماها خیلی کوتاهن به شما شلوار میدم...

شکیبا:هه هه هه

کژال: رو اب بخندی نخند....

سارا:مشکلی نیست من یکی که با شلوار راحت ترم....

یونیفرمارو تحویل گرفتیم و فرم کلاسارو پر کردیم و تحویل مدیر دادیم و از دبیرستان

بیرون اومدیم.......

کمپانی-سالن رقص:

وویی:خوب تو این ماه که داره میاد...باید اولین اهنگتونو بدین بیرون........

سارا:هه هه هه نههههههههههههههههههههههههههههههههه.....

وویی:میخوام متن اهنگ هر چه زود تر اماده بشه....و از سالن بیرون رفت....

سارینا:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااه کی حال داره حالا شعر بنویسه..!!!

کژال:منو سارا تو ایران قبل از اینکه دعوتنامه برسه برا اهنگ جدیدمون یه متن اماده

کرده بودیم......همونو میدیم

صدف: در مورد چی هست....

سارا:من عاشق ویدئو کلیپش هستم.....

گلنار:اگه سارا عاشق ویدئو کلیپشه باید باحال باشه .....براش رقص هم طراحی

کردین؟

کژال:باید باهاش street dance رقصید....

انتی:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ملینا:پس کارمون مشکله ...از همین الان بگم من ملق هارو انجام نمیدم..

سارا:پرش و ملق مخصوص خودمه..

زی زی:منم اگه از دیوار راست بالا میرفتم همین بودم....

داشتیم بحث میکردیم... که در باز شد و ایلای پرت شد تو....

سارا:سلاااااااااااااااااااااااااام خوب عین ادم بیا....

بعد بقیه اعضا وارد اتاق شدن....از جام بلند شدم و به طرف دونگهو رفت و باهاش

دست دادم....

سارا:سسسسسسسسسسسسسسسلام خوبی؟خوش اومدی...

و بعد کنار رفتم....

سوهیون:بی کارین؟؟

سارینا:اره.....

کوین:چه خوب..ماهم بیکار بودیم داشتیم ول  میگشتیم....

همون موقع تقی به در  خورد و باز شد و اف ایکس هم وارد شدن...

سارا:سللللللللللللللللام...اااااااااااااا شما هم بیکارین

ویکتوریا:هه هه هه اره ما هم بیکاریم....گفتیم بیایم پیش شما...

کژال:قدمتون رو چشم...

سولی:ها؟

سارا:هیچی یه نوع اصطلاحه...یعنی خوش اومدین.....

هون:چییییییییییییییییییییییییییییی کار کنیم....

لونا:اااااااااااااااااااااااام ......

صدف:بطری بازی...یوهاهاهاهاهاهاهاها...

سارا:اااااااااااااااااااااا من از همین الان خودمو بازنده اعلام میکنم و نمیام

(هه هه هه یه بلایی سرم اوردم همین صدف بهم گفت از درخت برم بالا....اون بارم

گفت برم تو سطل اشغالی همینا که  مال شهرداری هست...کلا بطری بازی کردن

با ارازل بزرگترین اشتباه یه ادم تو زندگیشه...)

کژال:ترسو....

سارا:من دیگه هاظر نیستم برم تو اشغالا یا از درخت اویزون شم....

سارینا:هه هه خوب مزش به همینه که تورو اذیت کنیم....

سارا:چونمیدونم نمیام من میرم ایکس باکس کینکت...کی میاد؟

دونگهو:مممممممممممممممممممممن...

سارا:خوب ما رفتیم..... و رفتیم طرف تی وی و روشنش کردیم و ایکس باکس و

دوربینشو روشن کردم و شروع کردین به  بازی بقیه هم مشغول بطری بازی بودن....

ببخشید که کممممممم بود.....نظر یادتون نره.......


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت2:49---2 آذر 1391
سلام خوش بگذره

عالییییییییییییییییییییییی بود ولی کم بود

من قسمت بعد رو میخواهم

وقتی اومدی زود بذارش
پاسخ:ممنون پریسا جونی... الان اصفهانم.... امروز میزارم


شیدا
ساعت23:47---1 آذر 1391
عالی بود عزیزم
پاسخ:ممنون اونی


mina
ساعت23:45---1 آذر 1391
من برگشتم

خوش بگذره یکی از دوستای منم دارن میرن اصفهان(اردستان)

وای این بطری بازی نقش اساسی تو داستان تو دارهپاسخ:ممنون هه هه هه پس از تحریم دراومدی بیب بیب هوووورا بیب بیب هورااااااااا اری اری...اوندفعه که رفتم تو اشغالی دلم میخواست بمیرم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: