anti boy-part2-1
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ شنبه 6 آبان 1391برچسب:, توسط sara

2روز بعد دوباره همدیگرو تو پارک دیدیم....بعضی ها خوشحال بودن...بعضی ها هم

ناراحت...از قیافه هاشون میشد قضیه رو خوند......چیزی که همیشه میگم...مادر پدرها

همیشه سد راه ما جوونا هستن....با اینکه خودم جوابارو میدونستم اما بچه هارو گرد

کردم...و ازشون نتیجه رو خواستم

سارا:خخخخخخخخخخخخخخوب چی شد؟به من که اجازه دادن....از همین کنار شروع کنید..انیتا بگو...

انیتا:نه

ارازل:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا                  مه گل و سوگل:نه......

گیسو:مامان بابام گذاشتن....ولی....          ارازل:ولی چی.....؟

گیسو:ولی من نمیتونم دور از خانوادم زندگی کنم....

سارا:ببببببببببببببببببببببببببببببببز.....           گیسو:نظر لطفته.....       سارا:بعدی

نازگل:نه...            گلناز:نه......             گلنار:اااااااااااااااااااااااره.....

ارازل:هوووووووووووووووووووووورا......

نسترن:نه...          کیمیا:من از طرف گروهم میگم نه...

ملینا:اررررررررررررررررررررررره...         ارازل:یوههههههههههههو........

شکیبا:خوب بابام گفت اگه سارا بیاد منم میتونم برم....پس ارههههههههههههههه

ارازل:یییییییییییییییییییییههههههههههههییییییییییییییییییییی

سارا:اااااااااااااااااااااااااااا تو هم شدی مث ساسان دنب منا  اگه بخوای بری توالت اگه منم رفتم بابات اجازه میده......(این واقعا همین طوریه هر اردو که میخواستیم بریم...

باباش میگفت اگه من رفتم اونم میتونه بیاد)

زی زی:منم  مییییییییییییااااااااااااااااااااااااااااام

ارازل:...............                 زی زی:میدونم الان همتون دارین از خوشحالی میترکین 

ولی به رو خودتون نمیارین...تا من پرو نشم....

ملینا:برو کنار بزار باد بیاد....چه خودشم تحویل میگره....

سارا:زی زی گولو جونم برا اینکه زیاد ضایع نشی:هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا

مهرنوش:منم نمیتونم....

سارینا:منم میاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

صدف:منم اضافه کنید....

.....

سارا:ااااااااااااااااااااااااااااا من نفهمیدم کیا میان کیا نمیان.......هر کی میاد دستا بالا....

ااااااااااااااا همش 8نفریم....اینقدر کم.......

زی زی:حالا بلیطا ماله کی هست...یه دفعه مث این فیلما همین فردا پس فردا نباشه...

ملینا:زی زی فیلم زیاد میبینی؟؟

سارا:نگران نباش7روز وقت داری.....پرواز شنبه هست......

انیتا:اونوقت ساعت چند؟؟؟؟؟؟؟

سارا:عرضم به حضورتون ساعت4صبح باید فرود گاااااااه باشیم......

نسترن:چییییییییییییییی 4صبح؟؟؟؟اگه 1درصد  هم میخواستیم بیایم خدافظی فرودگاه دیگه نمیایم.....

کژال:دوستان من گفتم میام....

ارازل:نههههههههههههههههههههه....            کژال:پس الان گفتم......

شنبه ساعت یه ربع 4:

سارا:سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلام

زی زی:سسسسسسسسسسسسلام تو تنهایی؟

سارا:اره...مگه.....       قبل از اینکه حرمو کامل کنم یک موجود عجیب غریب پرید رو کولم....

گلنار:سلللللللللام پشمالو جونم چه زود اومدی...ااااااااااا زی زی تو هم اینجایی

سارا:کچل از کولم بیا پایین دارم میمیرم.....

همزمان کژال وشکیبا هم رسیدن و سارینا هم 10دقیقه بعد از اونا رسید......

کژال:بچه ها ملینا پس کجاس

پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپخ

همه:جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ

ملینا:هی هی هی سلام منم اومدم.....

سارا:حالا معنی حلال زاده رو درک میکنم...

زی زی:منم همین طور.....اااااااااااااااا این صدف کدوم گوریه گفت میره توالت.....

سارا:اینکه از اول رو چمدونا داره چرت میزنه....

ساعت که یه ربع به 5 شد چمدونارو تحوبل دادیم..و سوار هواپیما شدیم....یک توقف6

ساعته تو دبی داشتیم و بعد از اونم کره -سئول......

با تکونای گلنار بلند شدم....

گلنار:پشمالو بلند شو رسیدیم...

کشو قوسی به بدنم دادم پاهام خواب رفته بود و همین طور جیلیز بیلیز میکرد....

از جام بلند شدم و کوله پشتیمو از ملینا گرفتم....وتو صف قرار گرفتیم.... وقتی

داشتیم از هواپیما پیاده میشدیم...مهماندار با لهجه خنده داری برامون یه چیزی بلغور

کرد......

سوار اتوبوس شدیم....و تا ساختمون بردن...... بلیطا رو نشون دادیم و بعد از کلی چک

کردن عکس پاسپورت و از طریق دوربین .دوربین رو صورتامون زوم میکرد....میزاشتن بریم....

بعد یه چکاپ دیگه هم داشتیم کوله هامونو چک میکردن....بعد چمدونارو تحویل گرفتیم....

دوباره هم خودمون و چمدونامونو چکیدن.....بالاخره نجات یافتیم..و از طریق تابلوها در

خروج رو یافتیم.....ولی قبلش یه زیارت اشتباهی رفتیم توالت......

وقتی به در خروج رسیدیم..... پر دختر و در بین اون جمعیت حجیم تعداد انگشت

شماری پسر یافت میشد.....همه جیغ میزدن....و یه اسمای  عجیب غریبی رو صدا

میزدن....مثلا یه نمونش:کواااااااااااااااااااااااااوین......دانگول.....

به سختی از بین جمعیت رد شدیم و به بیرون سالن دست یافتیم.......طولی نکشید

که یه ون بزرگ جلومون پارک کرد و بعد یه مرد حدود 35 سال با کت و شلوار شیکی

از ون پیاده شد......به طرمون اومد وبا تردید پرسید:anti boy??

هیهیهیهیهیهیهیههی دیدید گفتم این قسمت میان.......خووووووووب نظر فراموش نکنید.....


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت12:39---25 آبان 1391
سلام خیلی باحال بود

من سریع برم قسمت بعد
پاسخ:هه هه هه میسی ...زود زود برو پارت بعدی....


شیدا
ساعت15:52---7 آبان 1391
خیلی زیبا بود ممنونپاسخ:maaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaamnun uni

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: