U kiss stories part 15
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:U kiss stories part 15, توسط mina

بعد امد بره که ایلای دستشو گرفت وگفت ببخشید خیلی ناراحت شدم وقتی اون حرفا رو زدی من ...من واقعا دوست

دارم

ایدا خوب منم دوست ........دوست دارم(ای بابا چرا اینا انقدر زود خر میشن)

ایلای داشت از خوش حالی میمرد که ایدا رو بوسید(ا....قبول نیست چرا اینا انقدر زود با هم دوست شدن ولی من و دونگی نه؟؟؟)

بعد یه ربع ایلای امد عقب(اووووووووووووووووووووووه چه خبر اول کاری)و یه لبخند به ایدا زد

 

حالا کوین وکیمیا

 

کیمیا:راستشو بگو شما چه نقشه ی برا ما دارین؟؟؟

کوین همونجا سرجاش وایساد بعد نگاه کرد به کیمیا:ما فقط خواستیم که این دعوا ها تموم شه

کیمیا :من خرم یا تو فک میکنی من دوتا گوش دارم؟؟؟(نمی دونم خودت چی فک میکنی)

کوین: نه دور از جون من خواستم یعنی ما خواستیم که دیگه دعوا نکنیم فقط همین و خوب ای جی و سوهیون هم

مثل اینکه از دوستای شما بدشون نیومده؟؟؟(اونا غلط کردن با شما )

کیمیا :خوب امیدوارم

بعد این دو گل رفتن پارکینگ و اون دوگل دیگمونو دیدن البته نه در اون حالت که خودتون میدونین

کوین :هی ایلای

ایلای :چیه ؟؟؟

کوین :ما تا کی باید اینجا وایسیم

ایلای:نمیدونم تا وقتی دونگی بتونه مینا رو راضی بکنه؟؟؟(مگه من مثل اون دوتا خرم که زود بیام)

کیمیا: پس بریم مینا نمیاد؟؟(خفه شو کی گفته من نمیام ن گفتم با ناز میام)

ایدا:راست میگه

که ای جی با یونا یهو ظاهر شدن

ای جی :شما دونگی رو نمیشناسین حتما میارتش؟؟؟(شما دوتا کجا بودین )

کیمیا :شما ها کجا بودین شما که قبل از ما امدین

ای جی :این یونا انقدر غرغر کرد که راه اشتباه امدم(اره جون عمه مامانت)(راستشو بگو یونا من کاریت ندارم)

یونا:خودت غرغر میکنی ؟؟به من چه که تو مدرسه رو بلدی نیستی ؟؟بعدشم من با این کچل نمیام

ای جی بدون گوش کردن به حرف یونا به سمت ماشینش راه افتاد و اونم با خودش میکشید

و بلاخره به زور سواره ماشینش کرد

سوهیون و یاسی هم این دوتا کلک از قبل با هم دوست شده بودن(میکشمش بی اجازه رفته دوست شده)

خوب بلاخره همه امدن و رفتن سوار ماشینا شدن از جمله دونگی و مینا و به طرف دیسکو راه افتادن

 

 

 

خوب میدنم این داستان بیرون رفتن زیاد طول کشید ولی شرمنده

فعلا

خواهشن نظر فراموش نشه

 

امشب بازم داستان میزارم چون فقط میخواستم این قسمت از داستان تموم بشه

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

روژان
ساعت19:28---9 مهر 1391
وایییییییی خیلی خوب بود.
چند روز نبودم همرو باهم خوندم. مرسسی
بعدیو زود بزارررررررر بووووووس
بای


شیدا
ساعت10:10---7 مهر 1391
وای چه باحال بود ببینم تو مشکل داری چرا این قدر کم مینویسی پس من کی میام ها دیگه دارم سکته میکنمپاسخ:يكم طول ميكشه ببخشيد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: